معنی ایالت آفتابی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

آفتابی

آفتابی. (اِخ) تخلص شاعری از مردم ساوه.

آفتابی. (ص نسبی، اِ) منسوب به آفتاب. شمسی. || در آفتاب پرورده. در آفتاب بقوام آمده.
- گل قند آفتابی، گلقند آفتاب پرورد. مجازاً، لب معشوق:
گلقند آفتابی تو درهمی بچند؟
|| به آفتاب خشک شده: کشمش آفتابی.
- آفتابی شدن، سخت آشکار و علنی شدن، و بیشتر کاری زشت.
- || از خانه بیرون آمدن منزوی و معتزل.
- || به آفتاب رو درآمدن.
- آفتابی شدن قنات در جائی، بر سطح زمین، جاری شدن آن در آن جای: آب شاه در ارک آفتابی میشود.
- آفتابی کردن، سخت علنی کردن چیزی نهفته و پنهان را.
- روزی آفتابی، روزی بی ابر. صحو. مصرح. بی میغ. باز.
- یک روزآفتابی، یک روز.
|| سایبان. چتر. آفتاب گردان:
پیش روی تو آفتابی زلف
زیر زلف تو سایه پرور گل.
وحشی.
|| لنگ حمام خشک و بی نم. || رنگ بگشته و داغ زده از آفتاب، چون سیب و مانند آن. || بغایت سرخ. || ظرفی آهنین. || قسمی کشمش که در آفتاب خشک کنند. مقابل سایه خشک.


گلقند آفتابی

گلقند آفتابی. [گ ُ ق َ دِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) همان گلقند اصل است که با آفتاب تربیت یافته باشد نه با آتش:
دی با طبیب گفتم احوال ضعف خود را
از لعل یار فرمود گلقند آفتابی.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
گلقند آفتابی تو خردلی بچند.
و رجوع به گلقند و گلقند اصل شود.


شاخ آفتابی

شاخ آفتابی. [خ ِ] (ترکیب وصفی، اِمرکب) خطوط شعاعی. (آنندراج). و رجوع به شاخ شود.


رنگ آفتابی

رنگ آفتابی. [رَ گ ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رنگی سفید مایل به زردی مثل آفتاب. (از آنندراج). رجوع به رنگ مهتابی شود.


چتر آفتابی

چتر آفتابی. [چ َ رِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) چتر مخصوص محافظت از آفتاب. چتری که سایه بر سر می افکند و برای محافظت از آفتاب بکار میرود. این نوع چتر معمولا به لونها و رنگهای مختلف است و بیشتر بانوان در تابستان روی سر گیرند. چتر کوچکتر از چتر بارانی. سایبان. سایه افکن. رجوع به چتر شود.


ایالت

ایالت. [ل َ] (ع مص) ایاله. سیاست نگاه داشتن. (غیاث) (آنندراج). سیاست راندن به. والی شدن بر قومی. (منتهی الارب). حکومت کردن برمکانی: که هر یک ازایشان در ایالت و سیاست و عدل و رأفت علی حده امتی بوده اند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 13). برادر او سلیمان به سیرجان مقیم بوده و ایالت آن طرف بدو مفوض. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). در ایالت آن حدود بی منازعی و مدافعی متمکن بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). دشمن دولت و ایالت و حسن کفایت اومشرف. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). رجوع به ایاله شود.
- ایالت کردن، حکومت کردن. (ناظم الاطباء).
- حسن ایالت، حسن حکومت. (ناظم الاطباء).


ساعت آفتابی

ساعت آفتابی. [ع َ ت ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) اسبابی که با آن به کمک سایه وقت را اندازه توان گرفت. ساعت ظلی. ساعت شمسی. ساعت شمسیه.مِزوَلَه. شاخص. و آن چنان است که میله ای را عمود بر سطح افقی نصب کنند و با اندازه گیری درازای سایه، ساعات مختلف روز را اندازه گیرند. اصول ساعت آفتابی از همان روزگار باستان شناخته شد. در روم در دوره ٔ اگوست (مقارن میلاد مسیح) یک ساعت آفتابی در میدان بزرگی نصب کرده بودند که ستون آن سی گز بلندی داشت. در قرون جدید دو ساعت از این نوع بسیار معروف بوده است: یکی از آن کلیسای سنت پطرون در بولونی از شهرهای ایتالیا که بسال 1653 م. به دست کاسینی ساخته شد و دیگری در کلیسای سن سولپیس در پاریس که بسال 1752 به دست لمونیه نصب گردید.

فرهنگ معین

آفتابی

منسوب به آفتاب، شمسی، در آفتاب پرورده، در آفتاب خشک شده: کشمش آفتابی، بی ابر، رنگ بگشته و داغ زده از آفتاب. [خوانش: [په.] (اِ.)]

فارسی به ایتالیایی

آفتابی

soleggiato

solare

فرهنگ فارسی هوشیار

آفتابی

سایبان، چتر


آفتابی شدن

(مصدر) بافتاب رو در آمدن، آشکارشدن علنی شدن، از خانه بیرون آمدن شخص منزوی و معتزل. یا آفتابی شدن قنات در جایی. جاری شدن قنات بر سطح زمین در آنجای.


ایالت

جائی که دارای چندین حاکم نشین و ایالت باشد

معادل ابجد

ایالت آفتابی

936

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری